مکان: تهران، صد و بیست و پنج هکتاری پارک جنگلی لویزان
هدف: ترویج فرهنگ درختکاری و انس با طبیعت
زمان: آدینه ۱۷ اسفند ۱۳۹۷
تعداد داوطلبان حاضر: حدود ۳۰۰ نفر
ساعت شروع برنامه: ۸ صبح
ساعت پایان برنامه: ۱۱ صبح
ساعت رسیدن به تهران: ۱۶:۳۰
مسؤول برنامه: هادی کاشانی
* متن بیانیه در پایین صفحه
بیانیه درختکاری جمعیت داوطلبان سبز، اسفند ۱۳۹۷
در ایـــــن میــــانهٔ سنگبار استوایی از سقف زمانه
که سرها و گردنها و قامتها و دلها خرد میشوند و میشکنند
و هر ذی عقلْ چرتکهٔ عافیت در آغوش گرفته و به کنجی خزیده
اُرس
تکهای از کاشی شکستهٔ آسمان بر سر گرفته،
به میانهٔ سنگباران آمده،
راست قامت و سر بلند ایستاده و فریاد میزند:
«طاقت بیار هم نفس!
همین هزار سالِ اولش سخت است
هزارهٔ دومْ روز دیگری خواهد بود»
ایـــــــن جــــــا که ایستادهایم
این یک کفِ دستْ لکهٔ سبز
جزیرهٔ کوچکِ تنهایی است که سالهاست در خلوتش آرزوی قاره شدن را به خیال میپزد
اگر که سیل بزرگ را تاب بیاورد
برخــــیـــــزیـــــد!
تا از این لکهٔ سبز کوچک
از این یک کفِ دستْ جزیرهٔ سبزِ تنها
زورقی بسازیم
بیا که برکشیم بادبانهای سبز و ارغوانیاش را تا که در دل طوفان برانیم
بگذارید دست در دست اُرسها و اقاقیها و داغداغانها
پنجه در پنجهٔ حریفِ بازیِ مرگ و زندگیِ سیلِ بزرگ بیاندازیم
این تنها بختِ ماندن است
مـــــــا و اُرسهــــــا و اقاقــــــیها و داغداغانها برای ماندن آمدیم
برای دیدن هزار سال دیگر از امروز
برای دیدن روزی که دیگر همچون امروز نیست
برای دیدن روزی که در آن یادِ خاطراتِ امروز همچون یادِ خوابی آشفته در صبحِ بعد است
خوابی که در آن مادرِ زمین
تنش تختهبند شده، لبهایش خشکیده، و از رگبندِ بسته بر رگهایشْ دستهایش آماسیده و سیاه شده، نشتر زدهاند بر آن رگها و به جایش با نی خون را میکشند از این حفرهٔ سوراخ شده در گوشتِ تن تا آن یکی حفرهٔ درفش شده
نمیخواهیم در این خواب بمیریم
ما برای دیدن آن صبح روشن پس از خواب آشفته این شب آمدهایم
مـــــــا و اُرسهــــــا و اقاقــــــیها و داغداغانها برای با هم ماندن آمدیم
حتی اگر ما نباشیم،
اُرسها
برای هزار سال
آرزوهای ما را خواب خواهند دید
ریشههایشان آن گمشدههایِ ما را در تاریکیهایِ خاک خواهند جست
و یک روز
یک روز خواهد آمد که مشتهایشان را باز کنند و آن گمشدهها را همچون اعجازی نامنتظر در هالههایِ سبز رنگِ برگهایشان پیش چشم دنیا بِکشند
حتــــی اگر مــــــا نباشیم،
ارغوانها
این باز رُسته از زمینْ خون سیاوشان
هر نو بهار در رستاخیزِ رنگشان
از ما و سیاوشان فراموش شده یاد خواهند کرد
حتــــی اگر مــــــا نباشیم،
در یک نیمروزِ گرمِ تابستان
به زیر سایهٔ پر از سلام و تبرکِ داغداغانها
کسی با خود خواهد گفت: گویا که زمین جای دلپذیرتری برای زندگی کردن شده
و ما با صدایی که لبهایش را از دست داده
در گوشش زمزمه خواهیم کرد که آری!
درختـــــکاری آرزونـــــامهٔ ماست
برای روزی که گرد هم جنگلی شویم انبوه
و اگر آن روز بیاید
در همین جا،
به شادی آغاز هزارهٔ دومِ پس از امروز،
ما و ملت اُرسها و اقاقیها و داغداغانها یکدیگر را در آغوش خواهیم کشید
حتی اگر که تن ما دیگر با ما نباشد