ایرج معمار


“ایرج معمار…. اولین بار اسمش را وقتی شنیدم که قرار بود مدیر فروش فصلنامه صلح سبز باشم در آن برزخ بیکاری پس از فارغ التحصیلی. گفتند آقایی به نام ایرج معمار ده جلد سفارش داده. اسمش خاص بود اما دو چیز خاص‌ترش میکرد. یک اینکه مجله هزار تومان بود و در سال ۷۷ رقم زیادی بود که هیچکس نمی‌خرید. حال آدم دست و دلبازی پیدا شده بود که ده جلد یکجا می‌خرید و دوم اینکه محل کارش سنخیتی با علایق و منشش نداشت. قلب بازار لوازم و ابزار الکتریکی تهران، لاله زار. رفتم و در فروشگاهی پر از کلید و پریز و لامپ دیدمش و بلافاصله انگار عضوی از اعضای خانواده را پس از مدتها پیدا کردم. از آن به بعد در همه رویدادها و مراسم جبهه چشمم دنبالش میگشت. مغزم پر از واژه‌های حسرت بار است…همین”

* امید قراچورلو


“میان دو ‌ردیف صندلی اتوبوس ایستاده بود. می‌خواند:
«یازین اولینده گنجه چولونده
چیخیبدی گنده دیزه لاله لر
یاغیشدان ایسلانان یاپراقلارینی
سریپلر دره یه دوزه لاله لر»
هزار سال پیش بود. داشتیم از جنگل خیرودکنار برمی‌گشتیم.
«لاله‌لر یعنی لاله‌ها. لاله‌ها همون آدم‌ها هستند» و باز می‌خواند:
«خیالیمدان نه لر گلیب نه گچر
یاز گلر ائللره دورنالار گوچر»
یکی از همان آدم‌هایی بود که آن روزها باید می‌داشتیم. تازه داشتیم یاد می‌گرفتیم دنیا می‌تواند جای بهتری باشد، به چیزی غیر از خودمان مشغول باشیم و دلمان نگران دوست‌ها و دوستی‌ها باشد.
هزار سال پیش بود انگار. روزهایی که دنیا اصلا این شکلی نبود. دشت شقایق پای دماوند پر از شقایق بود و تنگه واشی پر از گلپر؛ آدم‌ها امید داشتند و همه واقعی بودند.
دلش بزرگ بود. گاهی نامش روی گوشی‌ام می‌افتاد و نگرانی‌اش را از اوضاع با همان ته لهجه‌ی ترکی‌اش می‌گفت؛ یک نگرانی بی‌ریا و پدرانه.
حالا هزار سال گذشته. ریشه‌ها در خاک مانده‌اند، اما لاله‌ و شقایقی در دشت نیست. باید بخوانیم:
«نه واخدیر آشیقین گوزی یولدادیر
بیر گوناخ گله سیز بیزه لاله لر»
حالا ما چشم به راه لاله‌هاییم و کسی نیست که برایمان بخواند.
دنیا دیگر ایرج معمار ندارد…”

* حمیدرضا میرزاده
۱ امرداد ۱۳۹۹


 

 

 

دسته: اندیشه سبز


دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

*

code