جستار در بارهی سازمانی که ماییم در دهمین سال تولدمان.
نوشتهی: ابوالفضل وطنپرست[۱]
ما جمعی از افراد داوطلب هستیم. این مهمترین نکتهای است که دربارهی خودمان باید مورد توجه قرار دهیم و توجه دیگران را به آن جلب کنیم. هر برنامه و راهکاری که پی میگیریم و هر نقدی که بر ما میشود باید پیش از هر چیزی؛ در این چارچوب صورتبندی شود.
هر سازمانی در عرصهی عمل اجتماعی وظایفی را میپذیرد و بار مسوولیتهایی را به دوش میکشد و از همین منظر مورد توجه قرار میگیرد هم از درون خود و هم از بیرون. پرسش مهم این است که مبنای وظایف و مسوولیتهای یک سازمان اجتماعی چیست؟ چه ملاکهایی برای سنجش رفتار یک سازمان باید مورد استفاده قرار گیرد؟ در این ده سال که از زندگی ما به عنوان جمعیت داوطلبان سبز میگذرد؛ بارها مورد پرسش قرار گرفتهایم. از کارهایی که به گمان بسیاری باید بکنیم و نمیکنیم و از شکل حضورمان در عرصههایی که باید حاضر باشیم. در یک کلام از رفتارمان در اجتماعی که در آنیم.
سه تکهی نام ما بر سه عنصر اساسی در کار ما تاکید می کند.
نخست اینکه ما یک جمع هستیم و اطلاق نام جمعیت مطابق با اصول اداری حاکم بر سرزمین، بر سازمان بودن ما تاکید میکند. ما گروهی بی شکل، موقت و بدون برنامه نیستیم. ما تعدادی از افراد نیستیم. شکل ما (ساختار) و برنامههای ما از توان نیروی انسانی، نسبت هریک از ما با سازمان و اندیشهها و دغدغههای مشترکمان منشا گرفته است. ساختارمان ساده است اما وجود دارد. برنامههایمان نیز ساده است اما وجود دارد. ساختار و برنامهی ما؛ نظام کار، شکل تصمیمگیری و نحوهی ورودمان به موضوعات مختلف اجتماعی را تعریف میکند. بخش عمدهای از انتظاراتی که افراد وسازمانهای دیگر از سازمان کوچکی چون ما دارند به ناشناس بودن این الگو در رفتارهای مدنی مربوط است. آنها رفتارهایی را از ما انتظار دارند که در بیشتر موارد از تک تک ما به عنوان افراد مستقل دارند و یا انتظاراتشان به الگویی سنتی از گروههای غیررسمی و یا موقت مربوط است.
دوم اینکه ما سبز هستیم. سبز واژهای نشاندار شده برای گروهها و افرادی است که اندیشهها و دغدغههایی برای مراقبت از حیات بر کره زمین دارند. آنان همهی هستیِ تپنده بر کرهی زمین را واحدی یکپارچه میدانند که دارای ارزشی “درخود” است. خاک و آب و هوا و هر آنچه را از آنها منشا میگیرد، عناصری بیبدیل و ارزشمند میدانند که نیازمند توجه و نگهداری است. درخت و سبزه و رودخانه، و نیز انسان و همهی جانداران روی زمین را دوستداشتنی میدانند و دغدغهی نگاهداشت و پاسداشت آنها را دارند. به این معنا سبز بودن ما؛ به معنای داشتن دغدغهای عمیق نسبت به حیات و مظاهر گوناگون آن بر روی زمین است. بنابر این محتوای کار ما با چیزهایی که به این سه عنصر حیاتی آب و خاک و هوا نسبتی پیدا میکنند، منسوب میشود. سیاست و اقتصاد در قالب یک عمل مستقیم اجتماعی با کار ما نسبتی پیدا نمیکنند، اگر چه در قالبهای کلی و نیز غیرمستقیم، هم سیاست و اقتصاد بر کار ما تاثیر میگذارد و هم کار ما بر سیاست و اقتصاد.
اما بخش سوم نام ما متمایزکنندهترین وجه سازمان ماست. زیرا تا دلتان بخواهد در جهان سازمان هست و بسی سازمانهایی که بخشی از محیط زیست طرف توجه آنهاست. ما سازمانی محیط زیستی هستیم که بر عمل داوطلبانه تاکید داریم.
در نگاهی کلان، داوطلب بودن بیش از آنکه یک روشِ اقدام اجتماعی باشد، یک رویکردِ پایه در ساخت اجتماع محسوب میشود. به باور ما جامعهی بدون داوطلب، فضای غیر قابلِ تحملی است که ستم پیشهگی در اشکال گوناگونش، وجه غالب آن میشود. به گمان من مهمترین وجه تمایز جامعهی مدرن با جوامع پیش مدرن در این امکانِ نهفته در روابطِ اجتماعی است که مردم بتوانند در فضای پیرامون خود مداخلهای فعال داشته باشند و سازوکارهای قدرت بر این مبنا شکل بگیرند. شکل اعتلایافتهی این مداخله، رفتارهای داوطلبانه است. بدون امکان مداخله مردم در سازوکارهایی که ساخت قدرت در اجتماع را سامان میدهند؛ جوامعی هولناک شکل خواهند گرفت و چنانچه شکل حضور مردم در این مداخلهها از وجه داوطلبانه تهی باشد، در نهایت می تواند به بخشی از همان قدرت مخرب تبدیل شود.
داوطلب کیست؟ سازمان داوطلبانه چگونه سازمانی است؟
داوطلب فردی است که به دلیل یک دغدغهی اجتماعی، بخشی از وقت و توان خود را در خدمت حل یک مشکل اجتماعی و یا پیشبرد یک وضعیت مثبت قرار میدهد. برخی از منابع، شاخص مهم رفتار داوطلبانه را این موضوع میدانند که منافع مستقیم عمل داوطلبانه به خودِ شخصِ داوطلب نمیرسد و در تحلیلی سختگیرانهتر برخی بر این باورند که منافع این اقدامها به بستگان نزدیک فرد داوطلب نیز نمیرسد. با این توصیف هر رفتاری که از انسانها در فضای اجتماعی سر میزند و بابت آن پول یا خدمت مستقیمی دریافت نمیکنند الزاما یک کار داوطلبانه به حساب نمیآید. (یا لااقل کارداوطلبانه کاملی نیست!) مجموعهی پیچیدهای از محاسبات دور و نزدیکنگرانه دربارهی خود و نزدیکان در فضای ذهنی افراد وجود دارد که ارزش کار داوطلبانه را میکاهد. با این تعبیر حتی میتوان گفت بسیاری از رفتارها در فضای امور دینی که صرفا با چشمداشت پاداش اخروی انجام میشوند نیز بار داوطلبانهی کمتری نسبت به رفتارهایی که به دلیل باور عمیق به یک موضوع و تلاش در جهت یک ارزش خاص انجام میشوند، دارند. از این منظر تعداد افراد داوطلب و نیز حجم کارِ اصیل داوطلبانه، معیاری اساسی در کیفیت ارزشها و نیز انسجام و پویایی یک اجتماع به حساب میآید.
اجتماعِ ارزشمند؛ اجتماعی است که به ارزش هر فرد و اندیشههایش احترام میگذارد و افراد اجتماع در جهت حفظ این اجتماعِ ارزشمند انرژی خود را در اختیارش قرار میدهند. در این دور بازتولیدِ ارزشِ اجتماعی، منافع افراد همواره پاسداشته میشود، اما رفتار هر فرد در جهت چیزی که خیر عمومی است آرایش شده است.
داوطلبان یک جامعهی ارزشمند میسازند و یک جامعهی ارزشمند داوطلبان خود را میزاید. خود پسندی و دروغ و پیگیری منافع شخصی و گروهی و ایجاد رقابت مخرب بر سر منابع محدودِ اجتماعی، جامعه را از روحِ کارِ داوطلبانه تهی میکند. “کلاهت را بچسب که باد نبرد” ” حواست نباشه کلات پس معرکهاس” “زرنگ باش” و… انباشت این واژگان مخرب چیزی نیست جز اجتماعی که همه در حال کلاه گذاشتن بر سر یکدیگرند و آنچه فراموش میشود کلاه بزرگی است که بر سر همگان میرود.
آنچه جان کسی را مشتاق انجام کاری به نفع دیگران میکند چیست؟ وجود چه چیزی در فضای اجتماعی، افراد را به میدانِ عمل داوطلبانه میکشاند؟ چرا در جامعهای مردم بیشتر داوطلب میشوند و در جایی دیگر کمتر؟ چه عواملی به انگیزههای فردی در ورود به فضای کار داوطلبانه لطمه میزنند؟
دلایل بیان شده بسیار است که در نوشتاری مفصل به آن خواهم پرداخت اما آن چیزی که اکنون به کار ما – به مثابه یک سازمان داوطلبانه- میآید چیست؟
یک سازمان داوطلبانه چه باید بکند؟
به باور من کارِ ما در حوزهی محیط زیست بیش از هر چیز کمک به گسترش داوطلب شدن مردم و افزایش قدرت آنان در جهت حفظ و افزایش پایداری محیطی است که در آن زندگی میکنند. این جمله کلی نیاز به اندکی توضیح دارد.
داوطلب شدن: گاهی همین که مردم داوطلب میشوند مشکل حل شده است. جمع کردن زبالههایِ کوهستان کاری مثبت است اما تا چه وقت میشود به این کار ادامه داد اگر مردم هر روز زبالهی بیشتری در درهها و شیبها رها کنند. موضوع فراتر از آموزش دادن است. گاهی فکر میکنیم باید به مردم یاد بدهیم که زباله نریزند و به نظرمان این اتفاق موجب زنجیرهای از اتفاقات خواهد شد. من میگویم ممکن است! اما قابل اعتماد نیست. تنها زمانی میتوان به یک تغییر اجتماعی امیدوار بود که مردم داوطلب انجام کارهایی در جهت کمکردن مشکلی که وجود دارد بشوند. همین که این احساس نیاز به ورود به یک عمل اجتماعی در شخصی ایجاد شود و او مبادرت به کاری کند که تنها مقصودش کم کردن باری از مشکلی عمومی است، مشکل به سمت حل شدن پیش خواهد رفت. بدیهی است کارهایی از جنس آموزش میتوانند در خدمت داوطلب شدن مردم باشند.
کار ما فقط پاکسازی کوهستان نیست، کار ما افزایش انگیزه همهی مردمان- صاحبان قدرت را هم مد نظر دارم- برای ورود به سلسله اقدام هایی است که کوهستانی پاک داشته باشند.
کار ما حفاظت از جنگلها نیست آنگونه که سازمانهای متولی مسوول حفاظت از آنند. اصلا مگر ما توان قانونی و انسانی آن را داریم که از جنگلها صیانت کنیم. کار ما تنها گسترش این باور است که مردم داوطلب صیانت از جنگل شوند. مردمی که در جنگل زندگی میکنند، مردمی که در جنگل سیاحت میکنند، مردمی که ما هم بخشی از آنانیم و مردمی که سیاستگذاران نیز بخشی از آنانند.
ما گاهی اقدام برای پاکسازی کوهستان در یک جمعهی تابستان با بیست نفر، یا درختکاری در اسفندماه با سی نفر را تمامِ کاری تصور میکنیم که میتوانیم انجام دهیم و اقدام را در “خودِ اقدام” خلاصه میکنیم. این فروکاهی عمل یک سازمانِ مردمی داوطلبانه است. همین است که کسی میگوید؛ کاری که شما سی نفر در برنامهی درختکاری کردید کار یک روز دو نفر کارگرِ ساده است. درست است! به همین دلیل رفتارِ داوطلبانه در سطح زیرین خود بیشتر به “نمایش گذاشتن” کاری است. اما انگیزهی این نمایش؛ نشان دادنِ خود و یا ورود به یک بازیِ روانشناختی برای مهار ناراحتیهایی که از کاری برای اجتماع نکردن به ما دست داده، نیست. انگیزهی این نمایاندن کسب بهرهای در جای دیگر هم نیست. هدف این “نمایاندن” گسترش اندیشهای است که کاشتن و حفظ درخت را یک ارزشِ اجتماعی مهم تلقی میکند. سهل است که در مقیاس گسترش یافته، اگر داوطلبان آموزش ببینند و تعدادشان زیاد شود آنوقت خود عمل در سطحی فراتر تاثیرگذار خواهد بود و ممکن است به جنبشهایی اثر گذار بدل شود. مثال آن جنبش کوچکی است که در پاکسازی طبیعت در حال رخ دادن است و حرکتهای نمادین دواطلبان طی دو دههی گذشته اثر خود را بر افکارعمومی و سیاستگذاران به تدریج با ایجاد سازمان ها و گروه های متعدد در گستره سرزمین و برنامه های منظم نشان میدهد.
سازمان داوطلب محور؛ میتواند ویترینی برای نشان دادن اشکال مختلف کار داوطلبانهی اصیل باشد- مثل برخی از کارهایی که تا به حال کردهایم و میکنیم. بدیهی است سازمان غیردولتی داوطلب محور میتواند همکار بسیاری از نهادهای متولی محیط زیست در جذب و هدایت فعالیتهای داوطلبانه باشد- به شرط آن که همهی عناصر کارِ داوطلبانه در آن لحاظ شده باشد.
مقتدر شدن: اگر بپذیریم که سازمان غیردولتی به جمعی اطلاق میشود که قرار است کاری غیرسیاسی و غیر انتفاعی کنند، پس لاجرم به مفهوم کار داوطلبانه خواهیم رسید. کاری که انتفاعی به انجام دهنده اش نمیرساند و هدفش کم کردن باری از یک مشکل اجتماعی است و کاری هم با ابزارهای مرسوم قدرت که بیشتر در حوزه سیاست قرار میگیرد ندارد. اما آنچه به طور عمده توسط کارشناسان دولتی و بیشترِ اعضای سازمانهای غیر دولتی نادیده گرفته میشود این است که ورود به عرصهی اقدام اجتماعی چیزی از جنس مقتدر شدن است، اقتداری که ابزارش سیاست و اقتصاد نیست بلکه تولید و بازتولید سرمایهی اجتماعی در مقیاس کلان است. در این چرخهی انباشت سرمایه اجتماعی به مثابه قدرت- که توسط مردم تولید و به کارگرفته میشود دو عنصر کلیدی از اهمیت بسزایی برخوردار است: آگاهی و انتخاب.
سازمان غیر دولتی جایی است که موجودی به نام شهروند در آن حاضر میشود تا از سر آگاهی عملی را انتخاب کند و با انجام آن به گسترش خیری در اجتماع کمک کند و حواسش هم به این موضوع باشد که منفعت طلبی شخصی و گروهی، موضوع را از حیض انتفاع خارج خواهد کرد. داوطلب باید نسبت به موضوع و ابعاد آن و نسبت به نتایج و منافع کار خود آگاهی کافی داشته باشد. کسب آگاهی مستلزم وجود اطلاعات و چرخه اطلاعات است. آنچه عموما توجه اندکی بدان میشود.
نکتهی فاجعه بار این است که سازمانها از مردمانی که هیچ آگاهی به ابعاد یک موضوع ندارند میخواهند که کارهایی را که آنها فکر کردهاند که مهم هستند! به شکلی که آنها میخواهند و بدون درخواست چیزی انجام دهند و بعد هم چیزی نپرسند و انتظار توضیحی هم دربارهی منافع حاصله و چرخش آن در میان صاحبان قدرت نداشته باشند.[۲]
پس نقش سازمان چیست؟ فرض بگیرید من میخواهم داوطلب کاری برای کودکان خیابانی شوم، بدیهی است که باید به سازمانی که در این زمینه کار میکند مراجعه و عضو آن شوم. در اینجا عنصر آگاهی و انتخاب کار داوطلبانه با چیز دیگری که اهداف و برنامههای سازمان است باید با یکدیگر هم آوا شوند نه اینکه یکی به نفع دیگری جا خالی کند و نه این که یکی همه چیز را بر دیگری تحمیل کند. به این معنا داوطلب انسانی مقتدر است که بر اساس ادراکی فردی از موضوعی خاص همکاری در فعالیتی را انتخاب می کند. سازمان داوطلب محور؛ نقطهی تلاقی این خواستها و مجرای جریان یافتن این انتخابهای آگاهانه است.
یعنی: کار یک سازمان داوطلب محور تعریف کارهایی است که آن سازمان علاقهمند است همچون یک عضو ساختاریافتهی اجتماعی، در آنها مشارکت کند و جلب کسانی که علاقهمند هستند که در آن کارها، داوطلبانه انرژی و توان بگذارند. در نگاهی سیستمی آن علائق نخستین نیز از درون خواستی آگاهانه و باز داوطلبانه منشاء گرفته است.
کار مردمان داوطلب نیز یافتن آن چیزهایی است که دلشان میخواهد در آنها داوطلبانه مشارکت کنند و یافتن سازمانهایی است که امکان سازمان دهی به این کارها درآنها وجود دارد.
از این منظر سازمان داوطلب محور چیزی نیست مگر داوطلبانش. اندازه و کیفیت یک سازمان داوطلب محور به اندازه و کیفیت کارهایی که داوطلبانش انجام میدهند بستگی دارد. سازمان داوطلبانه جایی نیست که کسی- فرق نمیکند که این کس بخشی از دولت باشد و یا یکی از مردم- به افرادی خیالی بگوید چه کارهایی باید بکنید. مفهوم پیشنهادِ کار در یک سازمان داوطلبانه چیزی از جنس “من پیشنهاد میکنم این کار را بکنید” نیست. بلکه از اینگونه است که “من پیشنهاد میکنم این کار را بکنیم.” یا “بیایید این کار را بکنیم” است. برهم کنش زیبای اهداف سازمان و آرزوها و خواستهای داوطلبان، چیزی میشود که سازمانی داوطلبانه را شکل میدهد.
جمع بندی: کار ما چیست؟
کار ما انجام اقدامهایی تخصصی در حوزهی محیط زیست نیست، بدانگونه که عدهای از درون و بیرون گمان میکنند. “چرا جلوی پاک تراشی جنگل را نمیگیرید!” “چرا برای آلودگی شهر تهران کاری نمیکنید!” چطور یک سازمان مردمی داوطلبانه میتواند آلودگی شهر تهران را مهار کند؟ گاهی کسانی پا پیش میگذارند و پیشنهادهایی نیز برای اقدام! به سازمانهای غیردولتی میدهند: “باید بروید فلان کار را بکنید و بهمان فعالیت را در آنجا انجام دهید” به گمان من کار یک سازمان داوطلبانه بر اساس نیازهای درک شده توسط داوطلبانش تعریف میشود. اصلی ترین راهبرد نیز تلاش برای گسترش روحیهی داوطلب شدن برای حفظ محیط زیست است. ما- جمعیت داوطلبان سبز- متناسب با توان و درکمان از شرایط میتوانیم در گسترش این فرهنگ با نمایش دادن کارهای اصیل داوطلبانه در زمانها و مکانها و موقعیتهای مختلف مشارکت کنیم.
مردم زمانی که عمل ارزشمند داوطلبانه را مشاهده کنند بیشک با خود خواهند گفت “هنوز آب میریزد، اسبها مینوشند و هنوز نان گندم خوب است!” هنوز چیزی به نام کارِ خیر بی ارزش نیست. هنوز چیزی به نام ارزشهای اجتماعی وجود دارند. دیده شدن کارِ داوطلبانه همچون پادزهری موجهای خودپسندی و دروغ را کم اثرتر میکند. این جمله زیادی خوش باورانه به نظر میرسد، اما نیست! به گمان من کارِ درستِ صادقانه کیفیتی موجی دارد. کار خیر در درون خود بازآرایی و باز تولید میشود و در فضای اجتماعی مکرر می شود. باید سنگ ریزه را درون برکه پرتاب کرد، در انتظار دیگری بودن، اجتماعِ در چنگالِ خود پسندی فرو رفته را هر روز خمودهتر میکند. پافشاری بر نمایشِ کار داوطلبانه خود موجب گسترش آن خواهد شد.
همانگونه که اشاره شد، کار داوطلبانه واجد دو عنصر اساسی است: آگاهی و انتخاب. نمایش کار داوطلبانه بر بستر این آگاهی حرکت خواهد کرد و خود زمینه ساز تولید دانش و ارتقاء آن خواهد شد. داوطلبِ آگاه بر اساس پس زمینههای ذهنی و دغدغههای شخصیاش دست به انتخاب یک عمل از میان سایر اعمال میزند. سازمانها و سیاستگذاران تنها میتوانند اطلاعرسان باشند و گزینههای موجود را روی میزِ پیشِ روی داوطلب بگذارند. نمایش دادن در خدمت این فرایند قرار میگیرد.
ممکن است افرادی به دلیل قدرت نفوذ اجتماعی بالای خود توان بسیج تعداد فراوانی از داوطلبان را برای یک جنبش اجتماعی برای حفظ محیط زیست داشته باشند. جنبشی که از مرز اقدامهای نمادین پا را فراتر بگذارد و کیفیتی اصیل را با کمیتی موثر در هم بیامیزد. خوب این کار را شروع کنند. شاید سازمانهای دیگر- همچون سازمان ما- با درک ویژهی خود از بحرانهای محیط زیستی و تخمین درجهی انطباق آن فعالیتها با رسالت سازمانی خود، به آنها بپیوندند.
به باور من این چرخهی منطقی کار داوطلبانهای است که میتواند منجر به گسترش خیر عمومی شود.
خلاصه اینکه:
ما به هیچ کار تخصصی در حوزهی محیط زیست نمیتوانیم وارد شویم. نه توان دانشیاش را داریم (که کار دانشگاهیان است) و نه توان اجراییاش را (که کار دولت و بخش خصوصی است) مقصودم به طور مشخص ورود به فعالیتهایی است که هدفش حل مسائل محیط زیستی با استفاده از روشهای عملیاتی و اجرایی خاص است. کاری که نیاز به اقدام های حرفهای از جنس کار موسسهها یا شرکتهای خصوصی یا سازمانهای دولتی است. موضوعات تخصصی تنها زمانی میتوانند مد نظر یک سازمان همچون سازمان ما باشند که در خدمت گسترش اندیشهی داوطلبِ محیط زیست شدن قرار گیرند. بدیهی است هر داوطلبی ممکن است علاقهمند باشد در کاری تخصصی با سازمانی دولتی یا غیر دولتی همکاری داوطلبانه داشته باشد یا حتا به صورت فردی کاری خاص انجام دهد و نیاز به کمک سازمان ما داشته باشد.
بر این منوال ما بر داوطلبانه بودن کارهایمان تاکید میکنیم.
– با سازمانها و گروههای دیگر همکاری میکنیم به شرط آنکه وجه داوطلبانهی کارها- آنطور که به یک فهم مشترک میرسیم- مشخص و معین و قابل عرضه باشد. این موضوع به طور خاص در ارتباط با سازمانهای دولتی و عمومی به شدت رعایت میشود. برنامههای دولتی تنها زمانی قابلیت همکاری ما را خواهند داشت که اطلاعات کافی از چند و چون آن داشته باشیم. حالت آرمانی آن است که در فرایند خلق ایده و برنامهریزی حضور دشته باشیم. در این بین با سازمانهایی که ادبِ کارِ داوطلبانه را نمیدانند و درک نمیکنند، همکاری نخواهیم کرد.
– ما به هرکار داوطلبانهی کوچک و بزرگی که مردم علاقهمند به انجامش باشند و با رسالت سازمان ما همراهی داشته باشد یاری میکنیم. از ارتباطهایمان با سازمانها کمک میگیریم، در جذب منابع مالی همکاری میکنیم و کمکهای داوطلبانه دیگر را به آن متصل میکنیم. این به معنای آن است که تعریف ما از خودمان بیشتر به میزان و نوع کار داوطلبانهای که مردم- اعضا و هواداران ما- تعریف و اجرا میکنند ربط پیدا میکند. سازمان ما چیزی خیالی و مجازی نیست، چیزی واقعی اما سیال است که سیالیت آن به میزان و نحوهی کار داوطلبانهای که به آن وارد میشود و به انجام میرسد وابسته است.
[۱] – عضو موسس و عضو هیات مدیره جمعیت داوطلبان سبز
[۲] – همه سازمانهای کوچک و بزرگ، دولتی و غیردولتی در معرض این نگاه تحقیرآمیز به کار و حضور مردم قرار دارند اما در بخشهای دولتی این نگاه نمود بیشتری دارد. وقتی کار داوطلبانه را به کاری مجانی که کمیت آن دارای اهمیت درجه اول است تقلیل دهیم بخش عمدهی ارزش و اثر گذاری ان را بر فرایندهای اجتماعی از بین بردهایم. از منظر بسیاری از دستگاههای دولتی، کارِ مردم یعنی انجام برخی فعالیتهایی که بخشهای دولتی یا حوصلهی انجامش را ندارند و یا پولش را ندارند و بهتر است که مردم به مثابه “بازو” در این قبیل کارهای درجهی چندم با دولت همکاری کنند.ارزش نمایشی کار هم به نمایش یک عملکرد دولتی تقلیل خواهد یافت.
ممنون جناب آقای وطن پرست گرامی از مطلب ارزشمند شما ،امیدوارم بتوانیم باکسب آگاهی لازم سپس انتخاب از روی همین آگاهی کارهای داوطلبانه موفقی را انجام دهیم