اصل خبر به خودی خود خوب به نظر میرسد “۱۰ هزار دانشآموز تهرانی همیار محیطزیست میشوند[۱]” اما اگر برخی کارگزاران دولتی این حق را برای مردم و نهادهای مردمی- مثل ما- قائل باشند که به برخی از رفتارهای آنها بدبین باشیم و گاه گاهی به نقد آن ها بپردازیم شاید بد نباشد همین خبر خوب را کمی واکاوی کنیم و چند پرسش مطرح کنیم.
پرسش نخست: رویکرد کلی چیست؟ آیا متولیان شهرداری تهران به این باور رسیده است که مشارکت راهبردی کلیدی در حل مشکلات محیط زیستی شهر تهران است؟ در همین خبر از قول رییس ستاد محیط زیست و توسعهی پایدار شهر تهران گفته شده “اولویت شهرداری تهران به دستور شهردار تهران، بهبود رفتارهای محیطزیستی و مشارکت شهروندان در اداره شهر است”
پرسش بعدی این است که: مقصود از مشارکت شهروندان در ادارهی شهر دقیقا چیست؟ مشارکتی که این دوستان مد نظر دارند در کجای طیف مشارکت[۲] قرار میگیرد؟ آیا یک حضور صوری (co-option) مورد نظر است تا کارهایی به فرموده انجام شود و انبوهای از مردم بخشی از برنامههای تدوین شده توسط نخبگان مورد وثوق شهرداری را اجرا کنند؟ و یا در حالتی اندکی بهتر، حضوری که تنها منظور آن ارایه اطلاعاتی (البته حتما اطلاعاتی خوب و درست) از جانب برنامهریزان واجرای دستورات مورد نظر مجریان توسط همیاران شهرداری است؟ بیشک آموزش گروههای مختلف از مهمترین راهبردهای ارتقاء دانش و احتمالا تغییر رفتارهای محیط زیستی است، اما من شک دارم که این آموزشها بدون قرار گرفتن در یک ساختار مشارکتی سطح بالا[۳] ( در حد co-learning و collective action یعنی تسهیم دانش و تجربه و عمل جمعی خود انگیخته) که منجر به همبازی و شریک شدن ذینفعان اولیهی یک فرایند در آن میشود، از اثر بخشی و پایداری لازم برخوردار باشد. در برنامههای ارتقاء سلامت[۴] از هر نوعی که باشد، دو راهبرد اصلی برای اثر بخشی و پایداری وجود دارد که یکی مقتدر شدن افراد[۵] و دیگری مقتدر شدن اجتماعات محلی[۶] است. بعید است برنامههای خالی از یک اندیشه سیستمی برای کار جدی بر روی این دو جزء، راه به جایی ببرد و در نهایت برگزاری چند کلاس و کارگاه و ارایه چند عدد و رقم از تعداد افراد شرکت کننده حاصل بسیاری از آنها خواهد بود.
بدبینی من بیش از هر چیز به دلیل همین وضعی است که در حال حاضر وجود دارد، اما برخی گفتهها و رفتارها این بدبینیها را تقویت میکند. مثلا در همین خبر آمده است “رئیس ستاد محیطزیست و توسعهی پایدار شهر تهران گفت: سهم اعظم خسارات وارده به محیطزیست کلانشهر تهران ناشی از رفتارهای نادرست زیستمحیطی در جامعه شهروندی است” به عنوان یک شهروند حساس، منتظر ارایهی نتایج بررسیهایی هستم که بر اساس آنها این جمله بیان شده است. این پژوهشها و یافتههای آن چگونه و کی انجام شده و به دست آمده است؟ سهم اعظم یعنی دقیقا چقدر؟ منظور از جامعهی شهروندی چه کسانی هستند؟ آیا برج سازان ارتفاعات شمال تهران نیز جزء همین جامعه شهروندی در نظر گرفته شدهاند؟ آیا تراکم فروشی و مبادله محیط زیست شهری با جرایم نقدی در اکثر شهرها جزیی از همین رفتارها محسوب شده است؟ آیا کسانی که روند ساخت مترو را کند کردهاند و بیحساب خودرو به داخل شهر تزریق کردهاند جزء همین جامعهی شهروندی محسوب میشوند؟ آیا کسانی که توجه جدی به افزایش واقعی سرانهی فضای سبز نکرده اند جزء این جامعه شهروندی به حساب آمده اند؟ آیا کسانی که آلاینده های خطرناک را از طریق سوختهای غیر استاندارد وارد فضای تنفسی شهر کردهاند جزء این جامعه به حساب آمدهاند؟ آیا کسانی که برای فعالیتهای گروههای مردمیِ دغدغه مند محیط زیست هزار قاعده و قانون دست و پاگیر و وقت گیر گذاشته اند و همانها را نیز به کندی اجرا میکنند جزء همین جامعهی شهروندی به حساب آمده اند؟
اتفاقا در همین خبر در ادامه آمده است: “مهمترین اولویتهای کلانشهر تهران در حوزه محیطزیست، مدیریت آلودگی هوا، مدیریت آلودگی آب و کاهش تولید فاضلاب، مدیریت و کاهش تولید پسماند و مدیریت آلودگی خاک، مدیریت مصرف آب، مدیریت مصرف انرژی، حفاظت از تنوع زیستی و گسترش فضای سبز است.” پرسش بعدی این است: اگر واقعا مهمترین اولویتها موارد فوق است، کدامشان جزء سهم اعظم مسوولیتهای مستقیم جامعه شهروندی( تو بخوان مردم) محسوب میشوند که عدم انجامشان موجب بالا بردن سهم آنها از خسارات محیط زیستی کلان شهر تهران شده است؟
لازم است تاکید کنم که اتفاقا من به یک معصیت همگانی که همهی ما در قبال محیط زیست در حال ارتکابیم باور عمیق دارم. ما همگی دست به دست هم دادهایم و به جان محیط زیست نحیفمان افتادهایم. چه در خیابانهای شهر تهران و چه در بیابانهای سرزمین ایران، در این معصیت همگانی همان اندازه که ویلا سازان شمال مشارکت دارند ویلاخران شمال نیز مقصرند و مجریان قانون که بر این داد و ستد ویرانگر چشم بسته اند از هر دو مقصرتر. کسانی که باغهای تهران را و ارتفاعات مشرف به شهر را به زیر تیغ بولدوزها کشیدهاند همانقدر گناهکارند که رانندگان ماشینهای تک سرنشین همان کوچه پس کوچهها و ناظرانی که این بده بستان سود جویانهی مخرب را بی خیال نظاره می کنند گناهکارتر.
اما نکتهی بدبینانه اینجاست که گاهی ما به شکلی زیرکانه با پرتاب کردن نامحسوس ( و گاه محسوس) توپ به زمین دیگران گویی قصد تطهیر خود را داریم. مدیرانی در این سطح خوب است در گفتارشان دقیقتر باشند و برنامههایشان از اصولی پیروی کند که پایداری و اثر بخشی بیشتری داشته باشند و پیش از آنکه توصیه کنند مردم باید چه بکنند توضیح دهند خودشان کارهایی را که باید انجام میدادهاند چگونه انجام دادهاند.
ابوالفضل وطن پرست
۴ آذر ۹۳
۱ – http://hamshahrionline.ir/details/279012/Environment/urban
۲ – Spectrum of participation- Arnstein, Sherry R, A Ladder of Citizen Participation,” JAIP, Vol. 35, No. 4, July 1969, pp. 216-224
(Jackie Green and Keith Tones, Health promotion planning and strategies, Sage publication (2010
۳ – به این الگوی قدیمی که توسط آرنشتاین ارایه شد نگاه کنید:
۴ – Health promotion
۵ – Individual empowerment
۶ – Community empowerment