زمان نشست : یکشنبه ۱۳۹۲/۱۰/۲۲ – ساعت ۱۷ تا ۱۹:۳۰
محل نشست : تهران
تعداد شرکت کنندگان در برنامه: ۱۵نفر
اهداف برنامه:
– افزایش دانش زیست محیطی شرکت کنندگان
مدیر و هماهنگ کننده برنامه: هادی کاشانی
نویسنده گزارش: سارا باقری
عکس ها: هادی کاشانی
سخنرانان: رضا میرزا ابراهیمی
این نشست توسط رضا میرزا ابراهیمی، کارشناس ارشد اقتصاد و پژوهشگر آزاد ارایه شد. میرزا ابراهیمی به عنوان یک پژوهشگر از حوزه اقتصاد که دغدغههای زیست محیطی نیز دارد، سعی داشت نگاه اقتصادی را که از سوی اقتصاد متعارف (اقتصاد نئوکلاسیکی) به پدیده محیطزیست وجود دارد برای حاضرین تبیین کند و نشان دهد که به دلیل تعارض میان بنیانهای فکری اقتصاد متعارف با نگاه بومشناسانه به محیط زیست، علم اقتصاد محیط زیست متعارف نمیتواند راهکار مناسب و کارآمدی برای مسایل زیست محیطی دنیا باشد.
در این نشست ابتدا تعریفی از اقتصاد متعارف (اقتصاد نئوکلاسیکی) ارایه شد و بنیانهای فکری آن برای حاضرین توضیح داده شد. از جمله مواردی که در این بخش راجع به آن صحبت شد عبارت است از:
• اقتصاد متعارف، یک علم پوزیتیو (اثباتی) است، نه نورمایتو (دستوری). به این معنی که به آن چه «هست» کار دارد، و نه به آن چه که «باید باشد.»
• فردگرایی و محور دانستن فرد (انسان) در نگاه اقتصاد متعارف، به این معنی که خردترین عنصر در تحلیلهای اقتصاد متعارف «فرد» یا به عبارت بهتر «انسان» است که این نوع نگاه با نگاه بومشناختی به جهان که به همه عناصر حیات توجه میکند و انسان را هم جزیی از اکوسیستم میبیند، متفاوت است.
• رفتار عقلایی انسانها، به این معنی که اقتصاد متعارف معتقد است انسانها عقلایی رفتار میکنند، یعنی اگر مصرفکننده باشند به دنبال حداکثر کردن مطلوبیت خود و اگر تولید کننده باشند به دنبال حداکثر کردن سود خود هستند؛ و تمامی رفتارها و تعاملاتشان با این نگاه تفسیر میشود.
• جهانشمولی و عمومی دانستن قوانین حاکم بر رفتار انسانها، اقتصاد متعارف با ثابت فرض کردن شرایط، از قوانینی صحبت میکند که بر هر فرد انسان –فارغ از این که کجای دنیا و در چه شرایطی است- صدق میکند.
بعد از اشاره به چنین بنیانهای فکری در علم اقتصاد متعارف، در ادامه بحث اقتصاد محیط زیست مطرح شد که به نوعی بیانگر حاکم شدن نگاه اقتصادی بر پدیده محیط زیست است. میرزا ابراهیمی توضیح داد که اقتصاد محیط زیست به معنی حاکمیت اقتصاد و قواعد مربوط به اقتصاد متعارف بر محیط زیست است، و نه برعکس.
یکی از موارد مثال در این زمینه بحث کالایی دیدن محیط زیست است که در ادامه نشست به آن پرداخته شد. ارزشگذاری پدیدههای محیط زیستی مثل ارزشگذاری یک تالاب، یا جنگل یا یک گونه از حیات وحش مثالی از نگاه کالایی به محیط زیست است که در علم اقتصاد محیط زیست متعارف صورت میگیرد.
در چنین ارزشگذاریهایی جامعه مورد بررسی به درستی انتخاب نمیشود و نمیتواند بشود. مثلا برای ارزشگذاری درختان جنگل آمازون که ریه کره زمین محسوب میشود، در بهترین حالت از مردم کشور مربوطه پرسشنامه پر میشود و ارزشگذاری صورت میگیرد. علاوه بر آن، ارزشگذاری کردن یک پدیده محیط زیستی ماهیتا بی معنی است، چرا که اگر مبلغی به عنوان ارزش اقتصادی یک تالاب تعیین شود، آیا پذیرفته است که اگر کسی پیدا شد و حاضر به پرداخت آن مبلغ بود می توان تالاب را مبادله کرد؟
به اضافه این که وقتی معیار و سنجهای برای مقایسه ارزشهای اقتصادی تعیین شده روی پدیدههای طبیعی وجود ندارد، چطور این ارزشگذاری میخواهد تعیین کننده یا تاثیرگذار باشد؟
در کنار نقد و بررسی که در مورد ارزشگذاری اقتصادی پدیدههای طبیعی، و همچنین سایر راهکارهای پیشنهادی اقتصاد محیط زیست متعارف صورت گرفت، میرزا ابراهیمی به موضوع خرید و فروش اثر کربن که به عنوان راهکاری در میان کشورهای توسعه یافته مطرح و مورد توافق گرفته است اشاره کرد و توضیح داد که بعد از این توافقنامه میزان تولید کربن در دنیا با آهنگ بیشتری رشد کرده است.
در پایان صحبت هم به این اشاره شد که نباید علم اقتصاد محیط زیست متعارف را به عنوان تنها بدیل ممکن برای حل مسایل زیست محیطی در نظر گرفت و تصور کرد که فقط همین راه وجود دارد، باید به دنبال بدیلهای مناسب دیگر گشت. از جمله این بدیلها که فقط به شکل فهرستوار معرفی شد میتوان به «علم اقتصاد بومشناختی دگراندیشانه» و «اکوسوسیالیزم» اشاره کرد.
نشست با اختصاص زمانی برای پرسش و پاسخ پایان یافت که در این زمان حاضرین به بحث و گفتگو پیرامون مطالب ارائه شده پرداختند و نکاتی در نقد یا تکمیل آن مطرح کردند.
پیوست ها :
۲٫ تبیین تعارضات روش شناختی اقتصاد محیط زیست متعارف